نقاشی گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting هنر هنری artistic art artist arts artists هنرمند

داستان کودکانه مورچه شجاع نوشته تاتیانا ماکاروا و نقاشی گنادی پاولیشین ترجمه سیده خدیجه افضلی از انتشارات قائن

مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است . مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .

 < صفحه قبلی

مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین

  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .

" Help ! help ! It,s a flood ! " The moths and dragonflies all cried and flew out the door , leaving so many tasty thingd on their plates . As always , brave Ant met the danger boldly . He was not one to get panicky .There was really nothing to get worried about , because he and his family were now sailing down the stream in their new house . Life was still as full of cares and hard work as before . Ant had to get up early each morning as always , hurry up the rigging fasten the sail , pipe everyone on deck , tie up at some landing , take on supplies , explore the shore , talk to strange ants he met there and tell them how wonderful it was to be living in a houseboat .

آفرين بر مورچه شجاع که با دلاوري و شجاعت تمام موفق شد اولين مورچه دريانورد باشد ! و حالا به پاس اين بيباکي اکنون يک دست لباس ملواني راهراه سپيد و مشکي زيبا را از دست کاپيتان خرچنگ به عنوان خلعت دريافت ميدارد . ناخدا خرچنگ يک کاپيتان کارکشته و با سابقه و متبحر سابق نيروي دريايي بيمهرگان است که اکنون بازنشسته شده . سرهنگ خرچنگ  اين خلعتي را به مورچه بيباک دلاور هديه ميکند  و به او ميگويد : " آفرين پسر جان ! تو خيلي شجاعي ! حالا از اين به بعد تو يک عضو افتخاري باشگاه دريانوردان بيمهره هستي ! من اين لباس مخصوص ملوانان را به تو پيشکش ميکنم ! " ناوخدا خرچنگ علاوه بر لباس ملواني يک کلاه مخصوص ناخدايي نيز به مورچه ميدهد و اينگونه درجه "ناخدا - يک" را به مورچه اعطاء ميکند و به اين ترتيب مورچه شجاع ما ديگر يک جاشو يا ملوان ساده نيست بلکه يک ناخداي افتخاري است که به پاداش نجات خانواده خودش از طوفان وسيل به اين مقام دست پيدا کرده است . بله ! چون او در موقع حوادث غيرمنتظره و ناگهاني دستپاچه نشد و سکان کشتي را به دست گرفت و نگذاشت بلاياي طبيعي و غيرطبيعي او را بترساند و بالاخره زورق زندگي خود و خانواده اش را از بحبوحه سيل و طوفان مشکلات به سمت ساحل رفاه و خوشبختي هدايت کرد و کار را به سرانجام رساند . در اين تابلوي نقاشي زيبا هم استاد گنادي ديمتريويچ پاوليشين آقا مورچه شجاع را در مرکزيت توجه قرار داده و با اينکه مانند تابلوي دعوتنامه و آواز حشرات و همچنين صفحه طوفان و سيل مورچه در وسط تابلو قرار ندارد اما به خاطر رنگ روشن و و شکل چهره نيمرخش با آن چشمان درشت در مرکز توجه و جلب نظر قرار دارد ، و بايد هم مورد توجه باشد چون او قهرمان داستان است و هرکس ديگر هم در دنياي واقعي چنين همتي داشته باشد يک ابرقهرمان است و بايد که ستوده شود . رنگ قرمز نارنجي روشن مورچه باعث بهتر ديده شدن وي در تابلو ميشود و اين رنگ درخشان اشاره به خوش درخشيدن اين قهرمان دارد . مورچه خان در اينجا مي خندد و لپهايش گل انداخته و دستانش را با خوشحالي باز کرده و از دريافت جايزه استقبال ميکند و چند حالت در اينجا متصور است : يکي اينکه دستها را براي اندازه کردن لباس ناخدايي باز گرفته تا خرچنگ خان جامه را به تن مورچه شجاع اندازه کند ، ديگري اينکه ميخواهد لباس تقديمي را از کاپيتان خرچنگ دريافت کند و بالاخره از فرط هيجان و خوشحالي خلعت بري و از شوق و ذوق زياد ميخواهد ژنرال خرچنگ را در آغوش بگيرد . ناخدا خرچنگ براي اعطاي مقام قهرماني و ناخدايي افتخاري و لباس مخصوص ناخدايان به مورچه ، چنگهايش را جلو آورده و ميخواهد لباس را به مورچه تقديم کند و طوري رخت را با چنگال هايش گرفته که انگار ميخواهد لباس را بر تن مورچه بپوشاند ! رنگ کلي کاپيتان خرچنگ قهوه اي تيره است و و چشمهاي گرد ورقلنبيده اي دارد و دو شاخک دراز از صورتش بيرون زده که درازي اين شاخکها بر زيبايي ترکيب بندي کل تابلو افزوده مخصوصا که با ساقه دراز گياهان بالا تلاقي و تقاطع دارد و اين خود يک هارموني و هماهنگي خاص و قشنگ است . دم ناخدا خرچنگ دراز و بندبندي است و پيدا است که او از تبار خرچنگهاي دريايي و اقيانوسي است . سرهنگ خرچنگ لباسهاي جالبي هم پوشيده که يک شلوار سياه با يک جفت کفش پاشنه بلند نوک تيز مشکي دکمه دار و يک دست کت قهوه اي سوخته با نقش ماهي بر آستين آن در محل بازو و دو دکمه طلايي نگهدارنده بندي در عقب کت با دنباله بلند متوسط و يک کلاه لبه دار مخصوص کشتيراني با بخشهاي سياه و سفيد با دو نقش ماهي افقي و عمودي را شامل ميشود . اطراف اين دو که محوريت اصلي اين صحنه را دارند ماجراهاي زيادي در جريان است و تماشاي توده گياهان و حيوانات در اين تابلو بسيار سرگرم کننده است . مهمترين موردي که در نگاه اول چندان هم به چشم نمي آيد حشره شبتاب است که حالا با خيال راحت در گوشه اي بالاي برگها نشسته و به خودش مرخصي داده و استراحت ميکند و انگار گلي بر سينه زده که من فکر ميکنم مدالي است که بخاطر شجاعت و همکاري با مورچه شجاع در شرايط سختي ، به شب تاب اعطا شده . بله ! او لايق و مستحق اين مدال است و استحقاق اين را دارد که از وي تقدير شود و کاري که او کرد شايسته قدرداني است زيرا او هم در خوشي و هم در ناخوشي همراه صميمي مورچه شجاع بوده و تا آخرين لحظاتي که دوستش به وي احتياج داشت کمک کرد و مورچه را تنها نگذاشت و به او خدمت کرد و آنقدر با مورچه ماند تا مطمئن شود که مشکل مورچه حل شده و تا خيالش از بابت راحتي مورچه راحت نشد از وي دست نکشيد و با او همراهي کرد و اکنون که ميبيند مورچه ديگر نيازي به حشره شبتاب ندارد با خيال راحت و آسوده به استراحت در ساحل زيباي رودخانه ميپردازد و وجدانش آسوده است که هر کمکي که مي توانسته و از دستش بر مي آمده براي دوستانش انجام داده و تا آخرين لحظات در کنارشان بوده و احتياجاتشان را بر آورده کرده است و اينست صفت يک دوست واقعي واقعا خوب که هميشه در غم و شادي با ياران ياري ميکند ... بخش مهم ديگر ؛ حضور مورچه هايي از رنگها و نژادهاي ديگر است که در داستان به آشنايي و ملاقات و صحبت مورچه شجاع با اين مورچه هاي غريبه اشاره شده  . اين مورچگان غريبه هم از نظر رنگ و هم از نظر شکل و قيافه و صورت با مورچه شجاع فرق دارند و اين تفاوت در شکل دهان و بيني و چشم و ابرو هم ديده ميشود و اين چهار مورچه ناآشنا چهره هايشان کک مک دارد دوتايشان قهوه اي يکي از ايشان تقريبا سياه و آنکه پايين تر و نزديکتر به بيننده است تقريبا زرد رنگ است که در مورد اين حشره خانم صورت زرد معلوم نيست مورچه است يا زنبور چون دمش راه راه نارنجي و سياه دارد که مشخص نيست دامن اين حشره خانوم است يا رنگ و طرح و نقش طبيعي دم وي ؟ خانم حشره يک پيراهن سبز آستين پفي يقه منجوق دوزي شده در بالاتنه پوشيده و يک دسته گل پرپشت پره ستاره اي با گلبرگهاي بسيار در دست گرفته و با لبخندي شادمانه و خرسندانه از خانواده مورچه شجاع استقبال ميکند حلقه دور چشمانش سبز رنگ است و موهايش را به طور گلوله اي کرده از پشت سر بسته . مورچه ديگر در کنار وي با رنگ قهوه اي پررنگ ايستاده لبخندي مختصر تر بر لب دارد لباسش از جلو تعداد زيادي دکمه داشته و يک دامن و يا شلوار گل باقالي با نقش و نگارهاي اسليمي ختايي پوشيده و دستانش را براي بغل کردن مورچه شجاع به رسم استقبال گشوده و ميخواهد او را در آغوش بگيرد . مورچه سياهپوست هم نزديکشان قرار دارد و شادانه لبخند ميزند ، مورچه اي ديگر به رنگ قهوه اي پر رنگ بالاتر ايستاده و با شادي و اشتياق به صحنه اعطاي جوايز مينگرد . پيدا است که نقاش تابلو طرفدار صلح و رفاقت بين همه رنگها و نژادها و هواخواه گفتگوي تمدن ها مي باشد و شايد اين علاقه به اتحاد باعث شده تا شاخکهاي اين چهار حشره را طوري هماهنگ کنار هم نقاشي کند که با وحدت آنها يک نقش و نگار اسليمي زيبا پديد آيد . خانم حلزون نيز از راه دور آمده و صبح خيلي زود حرکت کرده تا با آن سرعت کمش بتواند به موقع به پيشواز خانواده و کشتي مورچه شجاع برسد و به آنان خوشامد بگويد . وي يک روسري زرد رنگ بر سر کرده که لبه هاي اين پارچه زرد تور دوزي شده و اين تور سفيد چين و واچيني است . موهاي خانوم حلزونه فرفري و مجعد است و شبيه سياهپوستان آفريقا ميباشد و احتمالا هم ولايتي آن مورچه هاي قهوه اي و سياه است . کف و حبابهاي لزج و لغزنده اي در کنار لاک و صدف مارپيچي حلزون ترشح شده که در اينجا علتش شادي و هيجان حلزون خانم براي ديدار يک شخصيت قهرمان مشهور است . دهن حلزون از خوشحالي و تعجب تا آخر باز مانده و چشمانش گرد شده و چهار شاخکش افراشته و قد علم کرده اند : دو شاخک بزرگ دراز با دو خال سياه در سر گلوله اي خود و دو شاخک کوتاه و کوچک . گردن و تنه و پاها و دم حلزون با نقطه گذاري خالخالي بسيار عالي بافت دهي شده و نقاش با حوصله لاک صدف حلزون را با هاشور زني زيبا و مزين نموده است ...  چيزي که در اين نقاشي مثل ساير آثار استاد پاوليشين جلب نظر ميکند سنگ هاي سياه و قهوه اي و خاک خزه بسته سبز رنگ است که هم يک تزئين تکميلي به شمار ميرود و هم حس رطوبت و طراوت کنار رودخانه را در انسان القاء ميکند . خانوم سوسکه هم دخترش را به جشن استقبال و مراسم قدرداني از مورچه قرمز شجاع آورده تا او هم اين مناظر را تماشا کند و براي کار و زندگي آينده اش از اين موجودات سختکوش الگو برداري کند . کلاه محلي و سنتي باف خانم سوسک به شکل بسيار زيبايي بافته شده و نقوش هندسي زيبايي در آن بکار رفته  و تا حدودي شبيه کلاه هاي بلوچي ايران خودمان است اما اين يک تاج است که از گل ساخته شده و کاسبرگ و گلبرگها و پرچم ها اين نقش و نگار هاي هندسي آبي و زرد قشنگ را ايجاد کرده . احتمالا خاله سوسکه ملکه سرزمين سوسکها ست که تاجي زيبا بر سر نهاده . او يک سوسک سياه است و شاخک بند بند پنجه اي دارد و بالهاي سياه بزرگ بسيار ضخيم کلفت با هاشور عمودي سفيد که براقي و صيقلي بودن را تداعي ميکند و از اين رو احتمالا بايد فاميل و قوم و خويش سوسکهاي شاخدار يا شايد هم خويشاوند سوسکهاي گوزني باشد . آستينهاي اين ملکه سوسک زردرنگ با دو نوار سياه راه راه است و پاچه هاي شلوارش زرد با خالخال مشکي ميباشد سرپاچه هاي اين شلوار به شکل گل است که پره هاي گلبرگي نوک تيز دارد و سه پر آن ديده ميشود و با سه خط سريع قلم پرداز شده که نمايانگر چروک پارچه و در عين حال تزئين اين گل ساده ختايي است . پاهاي سوسک بزرگ بندبندي است و انگشت تيزي دارد و هرکدام روي يکي از سنگها قرار گرفته . شاهزاده سوسک يا پرنسس يا دختر خانم سوسکي شاخک هاي حلزوني و چشمان قلمبه دارد و يک کلاه مغولي روسي بر سر نهاده با دوري پشمالو تا از سرما در امان بماند بالاي اين کلاه نمدي زرد  است و خالخال قهواي با خط سيه پيرامون دواير دارد و يک منگوله گلوله اي در رأس آن تعبيه شده . آستين لباس سوسک دختر زمينه سپيد با خالهاي مشکي دارد و تا آرنج وي ميرسد و او يک دستش را به پشت بال مادرش گذاشته تا از او دور نشود و دست ديگرش را به کمر خود زده و اين دستان مثل دست و پاي بسياري از انواع سوسک خارهاي تيز دارد تا بالا رفتن از سطوح عمودي و چسبيدن به آنها را آسان کند . يک بند يا شال يا کمربند پارچه اي براي قشنگي دور کمر بچه سوسکه بسته و گره زده شده و زرد مايل به سفيد شيري و داراي خالخاليهاي قهوه ايست پاچه شلوار سوسک کوچک چهارخانه با نوارهاي آبي روي زمينه شيرشکلاتي مانند دامن هاي اسکاتلندي است که سر پاي کلفت خاردار از آن بيرون زده که مثل کفش قهوه اي به نظر ميرسد . مهم نيست که اينها در سرزمين سوسکها چه مقام و سمتي دارند بلکه مهم آنست که هر بچه اي شازده کوچولوي مادر و پدرش هست ... يک مگس هم از محل کارش مرخصي گرفته و به ديدن مورچه شجاع نترس آمده و اين شجاعت مورچه بي باک را تحسين و ستايش ميکند و اين حالت تقدير و تشويق و کرنش و ستايش در وضعيت دستهاي اين مگس سياه بوضوح ديده ميشود : وي با چشمان قلمبه اش به مورچه نگاه ميکند و دستهايش را بالا گرفته و از مورچه شجاع تعريف و تمجيد ميکند . هم دستان و هم پاهاي مگس جوري است که خم شده و حشره بودن او را يادآور ميگردد و روي يکي از سنگهاي کنار ساحل رودخانه ايستاده است . يقه و سرآستين ها و نزديک آرنج و پاچه هاي شلوار که تا زانو بيش نميرسد توربافي گلگلي دارد و سر دستان و پايها خارخاري و تيغ تيغي است تا مگس بتواند هرجايي که خواست بنشيند بالهاي توري و شفاف مگس با طرح بته جغه تزئين شده و اين بال هاي بوته جقه اي در حال حاضر بسته است . برگها و ساقه ها و پيچک ها و گلها و علفها و گياهان در هم تنيده و بر هم پيچيده و بوته هاي زيادي در اين نقاشي به چشم ميخورد که اين علوفه و تزئينات گياهي جلوه و زيبايي خاصي به اين نقاشي داده است . گلبرگهاي گلها به دقت و با ظرافت هرچه تمام نقاشي شده و ساقه هاي ني هاي نيزار کنار برکه قد برافراشته اند و برگهاي نيلوفر آبي يا لوتوس روي آب غوطه ور هستند . حباب هاي فراواني در آب به چشم ميخورد و اين حبابها خود به زينت يافتن بيشتر نقاشي کمک ميکند . يک سوسک خرطوم دار بيني دراز روي برگ بزرگ يک گياه ايستاده و با دو دستش پرچمهاي شش گل زنگوله اي زنگ مانند را گرفته و اين ناقوس ها را به صدا در مي آورد و اين گل خوشه اي مثل برج کليساي اين ده يا روستاي ساحلي است که به اين وسيله همه ساکنان روستا با شنيدن صداي زنگها خبردار ميشوند و در نزديک ساحل تجمع ميکنند و اين بار زنگها براي مورچه شجاع به صدا درآمده اند تا همه ساکنين ده مطلع شوند تا اگر خواستند به ديدن او بيايند . گلهاي اين گل زنگوله اي آبيرنگ است و پره ها و گلبرگ هاي سر تيز تاج مانندي دارند و سوسک خرطومي ما قهوه اي رنگ است و راهراه بالهايش عمودي و در امتداد جهت بال بوده و يک کلاه شبيه کلاه پاپ بر سر نهاده و گويا او کشيش دهکده است . سه تا از بچه مورچه ها در حال بردن غذا و آذوقه مورد نياز به طرف کشتي هستند آنها براي رفتن به داخل قايق و ارتباط دادن کشتي و لنگرگاه از يک برگ بزرگ دندانه دار قاصدک استفاده کرده اند و اين برگ کنگري پل ارتباطي بين اسکله و لنج است که کنار ساحل پهلو گرفته . بچگان مورچه غذاها را در ظرفهايي از جنس برگ پيچانده اند و با خود به کشتي حمل ميکنند و اين مانند صحنه هاي باشکوه و مجلل حمل بار توسط کارگران به داخل کشتي و ناو در بندر ها و بندرگاه ها است . بچه اي که جلوتر است ظاهرا مقداري گرده و يا بذر و تخم گل و گياه را به عنوان طعام و توشه با خود مي آورد اين بچه مورچه دانه هارا در يک برگ ضخيم و محکم بقچه پيچ کرده و در آغوش گرفته و بغل کرده و ميداند که اين محموله چقدر و تا چه ميزان باارزش است او يک کلاه آفتابي سايه بان بر سر نهاده و با سرعت به سمت خانه قايقي ميدود ، بچه پشت سر او با خودش يک ظرف بزرگ پر از ميوه را حمل ميکند و او اين ظرف برگي را بر سرش گرفته تا راحت تر حمل کند و البته اين ژست و فيگور هم در اين نقاشي اشاره به ارزش و اهميت غذا دارد بچه اي که عقب مانده و در دنبال اين صف به سرعت مي آيد يک بغل بذر چتري پره دار قاصدک را با خود از جاهاي دورتر آورده تا ذخيره غذايي براي روزهاي سفر باشد همه اين بچه مورچه ها خندان هستند و موقع کار کردن آواز مي خوانند و شادي ميکنند زيرا ميدانند کارگري باعث شادي و نشاط ميشود و و نتيجه و محصول اين زحمت کشيدن را بزودي دريافت ميکنند . يک نوزاد قورباغه در پايين تابلو مشغول نگاه کردن به اين صحنه ها و مناظر است و ميخواهد در آينده وقتي بزرگ شد موجود مفيد و مهمي براي جامعه باشد ، نقاش ما چه زيبا بافت تن بچه قورباغه را همراه با آن آبششها و دمب درازش به تصوير کشيده ! چشمان ريز دارد و راهراه درشت سياه و قهوه اي خاکي رنگ بدنش را پوشانده البته به نظر مي آيد که دم و باله پره دار دارد و شايد هم يک بچه ماهي باشد ، به هر حال خيلي قشنگ و زيبا ساخته و پرداخته شده . چيز بسيار جالبي که در اين نقاشي جلب توجه ميکند وجود و حضور دو قورباغه و يا وزغ با پوست سبز و زرد خالخالي است که اين دو غوک از "شرکت خدمات دريانوردي غوکان و شرکاء" براي کمک به مورچه ها آمده بودند اما متوجه شدند که مورچگان خودشان کارگرهاي قابلي هستند و احتياج به کمک کسي ندارند و کارهايشان را مستقلا انجام ميدهند بنابراين حالت اين دو وزغ بيشتر شبيه کساني است که براي تماشا و تفريح و استراحت و حتي بازيگوشي آمده اند و نه کار و کمک کردن ، چون به کمکشان نيازي نيست ولي البته مزاحمتي هم ايجاد نميکنند . از سر و وضع و لباس و کلاه ايشان پيداست که اين قورباغگان خودشان ملوان و ناخدا و دريانورد هستند چون هردوتايشان پيراهن راه راه سياه و سفيد و کلاه ملواني با علامت ماهي و روبان مشکي پوشيده اند يکي از قورباغه ها که درشت تر است روي برگ نيلوفر آبي نشسته و با يک دست بر کلاهش گرفته تا باد ساحلي کلاه را از سرش نيندازد و با دست ديگرش و با انگشتانش به زير چانه اش گرفته و با چشمهاي بزرگ ورقلمبيده اش به مراسم تقدير از مورچه شجاع قرمز نگاه ميکند و متفکرانه و تحسين کننده و خندان ميگويد : " آفرين بر مورچه که با شجاعت و همت و تلاش و کوشش توانسته به اين موقعيت و مقام برسد و به چنين جايگاه و منزلتي دست پيدا کند ! ... " کمربند قهوه اي شکلاتي با سگک زرين طلايي با نقش ماهي بر کمر اين قورباغه ديده ميشود . دستان و پاهاي اين وزغها پره دار است تا بتوانند به راحتي در آب شنا کنند و به همين دليل ايشان شناگران ماهري هستند . قورباغه ديگر که روي همان برگ نيلوفر آبي ايستاده روي پنجه بلند شده و دستهايش را روي لبه قوطي کنسرو گذاشته و به داخل قايق سرک ميکشد و انگار ميخواهد ببيند کارها چقدر پيشرفت داشته و حالا با نگاهي تشويق کننده به بچه مورچه ها با خنده مي گويد : " آفرين ! از صبح زود تا حالا اين همه آذوقه جمع کرده ايد ؟! بارک الله ! " و اگر دقت کنيد الان اين صحنه وقت ظهر را نشان ميدهد چون سايه قورباغه به اندازه خيلي کوتاه روي قوطي کمپوت افتاده و سايه دست قورباغه بزرگتر روي لباسش و سايه چنگالهاي ناخدا خرچنگ روي لباس هديه مورچه ، همه کوتاه هستند و نشان دهنده وقت ظهر . در اينجا هم چند شخصيت و حيوان حاضر هستند که در متن اصلي داستان مورچه شجاع نوشته شده توسط تاتيانا ماکاروا از ايشان خبري نيست و فقط قدرت تخيل تصويرگر داستان استاد گنادي ديمتريويچ پاوليشين آنها را بوجود آورده که ناخدا خرچنگ و قورباغه ها و بعضي از جانوارن استقبال کننده هم از آن جمله اند و خودشان به خودي خود روايتگر قصه هايي ديگر هستند که براي توليد محصول انيميشن از روي اين کتاب بايد به آن کاراکتر ها هم توجه داشت ... ترکيب بندي اين تابلوي نقاشي هم مانند اکثر نقاشيهاي اين کتاب منسجم و پيوسته و يک تکه و بسيار زيبا و چشم نواز است ...

صفحه بعدی >

طرح روی جلد کتاب داستان مورچه شجاع قصه نوشته تاتیانا ماکاروا ترجمه سیده خدیجه افضلی و نقاشیهای بینهایت زیبای گنادی پاولیشین    Brave Antم‍ورچ‍ه‌ ش‍ج‍اع‌ . ن‍وش‍ت‍ه‌ ت‍ات‍ی‍ان‍ا م‍اک‍ارووا؛ م‍ت‍رج‍م‌ ت‍ران‍ه‌ م‍ش‍رف‍ی‌ . س‍ازم‍ان‌ ن‍ش‍ر ان‍دی‍ش‍ه‌ و ف‍ره‍ن‍گ، سيمين‏دخت‌ : بی نا ، 1977= (1356) . داستان کودکانه مورچه شجاع نوشته تاتیانا ماکاروا و نقاشی گنادی پاولیشین ترجمه سیده خدیجه افضلی از انتشارات قائن
طرح روی جلد کتاب داستان مورچه شجاع قصه نوشته تاتیانا ماکاروا ترجمه سیده خدیجه افضلی و نقاشیهای بینهایت زیبای گنادی پاولیشین پشت جلد کتاب مورچه شجاع و صحنه جشن و سرور حشره ها گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه پشت و روی جلد کتاب داستان مورچه شجاع قصه نوشته تاتیانا ماکاروا ماکارووا نقاشی تصویرسازی تصویرگری از گنادی پاولیشین ترجمه سیده خدیجه افضلی انتشارات قائن فهرست نقاشی های گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه  دو تا از فرزندان مورچه شجاع بار غذا را به خانه میبرند و سنجاقک بالای سرشان پرواز میکند  داستان از تاتیانا ماکاروا و نقاشی گنادی پاولیشین
قصر کاخ قله مورچگان در کتاب قصه مورچه شجاع بچه مورچه ها گلها و بته ها نقاشی جنادی پاولشن بچگان مورچه شجاع در حال استراحت و تفریح پس از کار روزانه یا در یک روز تعطیل گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه خانواده خوشبخت مورچه شجاع دور هم جمع شده اند و خوشحال هستند گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیهبچه های مورچه شجاع به دنبال پدر خود می دوند و آذوقه و الوار به خانه میبرند گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه
مورچه شجاع و فرزندش برای امرار معاش تلاش و دوندگی میکنند و میدوند و بار میبرند گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه مورچه شجاع نگران خانه و زندگی خانواده و فرزندانش هست گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه

زن و بچه مورچه شجاع نگران آینده خانه و خانواده خود هستند و کنار بوته های گل ایستاده اند اثر گنادی پاولشن روسیه ای

شیطنت پشه ناقلا و ندادن نامه مورچگان به مورچه شجاع گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه
مورچه شجاع و همسر و فرزندانش در کنار درخت و بوته گلها به آینده خانه خود فکر میکنند و خورشید خانم نظاره گر است گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه

پرندگان در شب به آواز حشرات در جشن شبانه خانه مورچه شجاع گوش فرا میدهند گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه

دعوت حشرات و بیمهرگان به جشن مورچه شجاع در خانه قوطی خالی کنسرو  نقاشی جنادی پاولیشین

جشن با شکوه حشرگان در منزل قوطی کنسروی مورچه شجاع گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه
مورچه شجاع فانوس به دست در عرشه کشتی قوطی کنسروی ایستاده و سیل را نظاره میکند نقاش گنادی پاولیشین روسیمرچه شجاع در کنار بندر حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند نقاشی گنادی پاولیشین ماهی ها ماهیان در آخر داستان مورچه شجاع گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیهماهی ها ماهیان در آخر داستان مورچه شجاع گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه

ملوان ناوخدا ناخدا مورچه شجاع روی عرشه قایق قوطی کنسرو شیپور میزند و بچه هایش شنا یاد میگیرند و خورشید خانوم آنها را نگاه میکند  پایان داستان نقاش گنادی پاولیشین

مورچه شجاع نگران خانه و زندگی خانواده و فرزندانش هست گنادی پاولیشین gennady pavlishin painting نقاش روس روسی روسیه زن و بچه مورچه شجاع نگران آینده خانه و خانواده خود هستند و کنار بوته های گل ایستاده اند اثر گنادی پاولشن روسیه ای

مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .

مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .

فهرست نقاشی های گنادی پاولیشین gennady pavlishin paintingنقاش روس روسی روسیه

مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .مرچه شجاع در کنار ساحل سواحل ساحلی بندر گاه بندرگاه حشرات برای دریافت آذوقه بارگیری میکند کاپتان کاپیتان کپتین کپیتن ناخدا ناوخدا ناخدای ناوخدای ناو خدا خدای گل گلی گلها گیاه گیاهان گیاهی برگ برگی گلبرگ گلبرگی علف علوفه ساقه ریشه قوطی حلبی کنسرو غذا غذای لذیذ خرچنگ میگو قورباغه ها وزغ غوک غوکها غوکان وزغها قورباغگان لباس رخت جامه ملوان ملوانی جاشو جاشوان جاشوها بچه نوزاد تخم هسته حلزون حلزونی صدف صدفی مور چه موری مورچه زنبور زنبوری سوسک سوسکی سوسکها سنگ سنگی سنگین ظرف شاخ شاخه شاخک شاخکهای حشرات حشره آب برکه مرداب آبگیر آبگیران نیلوفر آبی نقاشی گنادی پاولیشین  حشره ها و پروانه ها فریاد زدند و به بیرون پرواز کردند و همه چیزهای خوشمزه ایکه داخل بشقاب ها بود ، رها کردند . مورچه مثل همیشه با شجاعت با خطر روبرو شد . او کسی نبود که دستپاچه شود . واقعا چیزی نبود که او را نگران کند . چون حالا او و خانواده اش با خانه جدیدش یک سفر دریایی داشتند . زندگی اونا هنوز مثل قبل ، پر از دقت و تلاش زیاد بود . مثل همیشه صبح زود از خواب بیدار میشد ، با عجله وسایل را جمع آوری می کرد ، بادبان ها را می بست ، همه رو بروی عرشه صدا میکرد . بعضی جاها در کنار خشکی توقف می کرد و بدنبال پیدا کردن خوراکی بود . ساحل را می گشت ، با مورچه های غریبه ملاقات و صحبت می کرد و به اونا می گفت که زندگی در خانه قایقی چقدر شگفت انگیز و عجیب است .